سر گشاده به رياست جمهور محترم جمهوري اسلامي ايران
نامه اي از ديروز !
رياست محترم جمهوري . جناب آقاي خاتمي !
نامه شما به فردا را خوانديم .
شما بد جوري مديون مردم ايران مانده ايد. يادمان مي آيد روزي كه براي اولين بار به آن روحاني خوش روي و خندان مقيم كتابخانه مركزي راي ميداديم ، تمام ايران تبديل به يك تبسم ظريف و كمي موذيانه خاص ايراني شده بود. در صف حوزه هاي راي گيري كمتر كسي اظهار نظر ميكرد. تنها لبخندي به هم تحويل داديم و نتيجه اش آن چيزي شد كه عزت ا… سحابي به درستي آنرا " نه بزرگ " خواند. ( راستي خبر اين بزرگوار را داريد؟ تازگي ها به چه متهمش كرده اند ؟ زناي محصنه ؟ شرب خمر ؟ جاسوسي براي اجنبي ؟ )
داشتم ميگفتم ، آنروز خواستيم ثابت كنيم كه آن جمله قصار ژنرال مونتگمري چندان هم محل اعراب ندارد كه "… سرخپوست خوب ، سرخپوست مرده است" . هنوز هم ميتوان در اين وادي قحط الرجال ، متفكران اهل عملي جست كه دمشان مسيحايي ست و ملتي را متحول ميكنند.
ولي سرخوشي ما چندان دير نپاييد. ديديم كه آن روحاني خوش روي، شايد همان بهتر بود كه به قول يكي از صدر نشينان خوان گسترده بازار " … برود توي كتابخانه اش ، پيپ بكشد و فلسفه ببافد و تئوري هاي هفت رنگ بيافريند "
اكنون ديگر حرفهاي زيباي شما مرا ياد مراسم سنتي خواستگاري هاي ايراني مي اندازد كه همه در آن فكور و روشنفكر و به قائده عمل گرا ميشوند. داماد با كوچكترين لبخند عروس خانم سرخ ميشود و لبخندي از سر حيا ميزند ولي در شب عقد و در حجله واقعيت چيز ديگري ست. عروس خانم بايد يگانه گوهر دوشيزه گي اش را به ايشان ارزاني كند. ديگر تعارف هم بر نميدارد. كار حجله برهنه و جدي ست.
راستي فكر نميكنم بتوانيد خشونت و برهنگي اين حجله هفت ساله را در يك تصوير كلي
بگنجانيد. نميتوان شمرد جفايي را كه بر اين پير عروس هزار داماد رفته است. ميخواهيد برايتان فهرست كنم ؟ از همان ظهر عاشورا شروع كنيم چطور است ؟ ميخواستيد به يك گله گراز درس فتوت بدهيد ؟ به شما ثابت شد " كلوخ انداز را پاداش سنگ است" حرفي نيست كه قدماي ما از روي سيري زده باشند؟ ديديد چه با فتوت با دانشجوهاي بي پناه و گرسنه ولي بيدار شهرستاني در امير آباد برخورد كردند ؟ يا با وزرايتان ؟ يا با سعيد حجاريان ؟ يا... باز هم بگويم ؟
سعيد گفتم . امامي يادم آمد . همان كه خشونت تئوريزه شده برادر حسين را به صحنه پراتيك كشاند. دهان ميدوخت و كتاب ميسوخت . بي هيچ واهمه اي. هميشه اين سوال برايم پيش مي آيد كه اينان اگر صاحب عقل سليمند چگونه قطعه قطعه كردن يك انسان را در مقابل همسرش در چارچوبي ايدئولوژيك توجيه ميكنند؟ راستي چه تفاوت دارد مجاهد خلق باشي و بعد از شنيدن تبعييني نو از برادر مسعود ، تكه هاي بدن كشيشي را براي جاي گرفتن در يخچال خانه تيمي ات قورمه كني يا اينكه متديني دو آتشه باشي و بعد از سمع زيارت عاشورايي از برادر منصور ، عاقله مردي را با همسرش تكه تكه كني؟
داشتم مي شمردم . قتل نويسندگاني كه اگر سالها هم به حال خودشان رهايشان ميكردند در بهترين حالت ،كاري جز توليد مجلداتي از مقاله هاي نخبه گرا كه مردم كوچه و بازار برايشان علي رغم احترام سنتي، كشك چنداني نميسابند چرا كه كه بزرگترين دغدغه شان كتاب و دفتر سر سال ليلا و علي و آبروداري شب عيد است، چه فايده اي براي آنچه نظام مقدسش ميخوانيد داشت. منشا و پشتوانه اين تقدس خويش فرموده را نشانمان دهيد كه به نشتر قلمي حساسيت دارد و سريع كهير ميزند.
باز هم بگويم ؟ فكر نميكنيد فتوت شما گاهي ديگر شورش را در آورده ؟ وزرايتان را در روز روشن كتك ميزنند و صدايتان در نمي آيد. روزنامه ها را مي بندد ، شما اغماض ميكنيد. فاجعه كوي را ميسازند ، يك تاسف پدرانه ميخوريد و خلاص و آنگاه كه در بيدادگاهشان آنهمه سبعيت را با وقاحت خلاصه ميكنند به دزدي يك ماشين ريش تراش ( كه لابد اصولا داشتنش مكروه است!) سكوت ميكنيد. هنگامي كه نزديكترين دوستانتان را به بند ميكشند سكوت ميكنيد. براي اساتيد دانشگاهتان حكم اعدام تقرير ميكنند ، ديده فرو ميبنديد. وكلا را ( و وكلاي وكلا را ) به جرم ايفاي وظيفه به بند ميكشند باز چيزي نميگوييد. شما را چه ميشود آقاي خاتمي ؟ بدون تعارف و ذره اي اغراق ، شما بيشتر شبيه يك كشيش كليساي كاتوليك هستيد تا يك روحاني شيعه .
جناب آقاي رئيس جمهور ، باور كنيد كه احساس بدي ست اگر بفهميد در معامله اي دوبار مغبون واقع شده ايد. دفعه دوم به اشكهايتان راي داديم( كه حتي اكنون نيز به صداقتتان در آن اشكها كه باريديد شك نداريم ) . اما سيد اولاد پيغمبر ، به خدا ،براي حفظ اعتماد جمهور به چيزي فراي اين احساسات رقيق نياز است. در سخت ترين شرايط به اين پشتوانه ملي پشت كردن ، آن هم در زماني كه بزرگترين پشتوانه بين المللي سهل الوصول است هنر نيست . هر چند نامش را پيروي و عدم عدول از اصول بگذاريد .نميخواهيم برايمان چه گوارا شويد. اما چه كنيم كه گويا برايتان ناصر يا ماندلا شدن نيز چندان آسان نيست. . اما آيا فكر كرده ايد كه گاهي بايد در اصول تجديد نظر كرد ؟ براستي از آن جمهوري آرماني شما چه باقي مانده است؟
آقاي خاتمي ، ديگر بس است. از غرور اين ملت محزون بيشتر از اين خرج نكنيد. نامه شما ، نامه از ديروز بود . فردا شايد علي رغم احتراممان به شما ، از شما گذر كنيم . رشد تعارف بر نميدارد و نمو قالب شكن است. سعي نكنيد با قالب زيبايتان قلب هامان را محدود كنيد. راستش را بخواهيد، اين كفش مردمسالاري ديني علي رغم ظاهر شكيلش عجيب پاي اين ملت را زده است. شايد در اولين منزلگاه بر جايش بنهيم و پا برهنه طي اين صحرا كنيم كه پاي ما با خاك بيشتر آشناست.
ميدانم . شايد اين سطور براي لحظه اي هم كه شده لبخند را از لبان آن سيد فكور ( كه گاهي مردم كوچه و بازار از سر ظرافت سيد خندانش ناميده اند !) محو كند اما چاره چيست. اگرچه نااميدمان كرديد اما حداقل گوش شنوايي داريد. قلم شكني نميكنيد و قپاني نميزنيد. رئيس جمهور عزيز ميدانيم چه در دل داريد و چه ميكشيد.آري . جور زمانه سنگين شده و اميدي به ياري نه . ولي استاد بزرگوار ، علي رغم رسم موجود در اين خراب كاشانه ،با استفاده از وجه التزامي افعال و با " البته " گفتن هاي مكرر چيزي به راه راست نمي آيد. كمر همت بستن ميخواهد و چون علي بر برادر سخت گرفتن . سوز دلتان را منتقل كرديد . حالا ميتوانيد برويد بر كرسي بسيار والاي كتابخانه ملي تكيه بزنيد. تاريخ را نقد كنيد . در محافل فرهنگي جهان برايمان افتخار بيافرينيد. چه ميدانم رئيس يونسكو شويد. ملت ما به داشتن انديشمنداني چون شما به خود ميبالد . تنها شما را به خدا قسم ميدهيم يك كار را براي هميشه ترك كنيد.
از شما ميخواهيم رياست جمهوري نكنيد. با نهايت تاسف ، شما رفوزه شديد.
پاينده باشيد.
شانزده ارديبهشت هشتاد و سه
كسري