سفردر تب...
در خلوت اينجايی جهان
و تراوش لحظه ای حجم
و دغدغه های آغوش انگور.
و بازيگرانه ی بی هويت برگ و خزان
بر حسرت رفيع نخل
و لميدگی ملايم موج
به بی سرخوشانگی مجبور قو
و گيجی امواج روياهاي ناب
بعد از باران و دريا
و خيابان های ساحلی شرجی
تا چرخش سقف
و دوبارگی صبح
بی تلالو عشق
تا بی سرانجام . . .