۱۳۸۲ آذر ۱۸, سه‌شنبه

هرگز


هرگز
نه هرگز نمی نوازی ام
وقتی که در تلاطم باران؛ هزار پاره گشته ام
تو را به نام شبانه های ستايش
و
بی فروغی قرن های قريب اندوه
به کجای تسلا ی پريشانی بياويزم؟!

ای پريدگی لحظه های سرخ
در هيات اندوهگين لب های صبح!
به ياد کدامين شور انگيزی شبهايت
باورم را بنوشم؟
وقتی همه ی پيچک دست هايت را
جوانه ريخته ای بر شانه ی گمانه ها يم؟

دو باره بهار نارنج های ديروز زمين
تو را نوشيده اند؟!
ای شب پرشرارتِ شوق!
مرا نوازش کن...