۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

يادداشتهاي سرزمين اسقف ها 13 ...

:: هتل نوشته ها

... هميشه براي من همينطور است. زندگي در اينور دنيا خيلي سريع دلم را ميزند. مثل يك باقلواي معطرو شيرين كه ناخنك زدن به آن خوب است ولي نميتواني يك تكه بزرگش را تمام كني .دچار نوستالژي شده ام. ديشب يك سره پور رضا گوش كردم . دلم بد جوري هواي گيلان كرده. آن بوي نم آميخته با عطر جوانه گندم. جنوا هم هميشه نمناك است اما بوي نمش با بوي چرب گوشت پورك آميخته است . صفاي گيلان چيز ديگري ست...

... تنهايي يك مزيت دارد و آن هم اين است كه وقت ميكني كارهايي را كه تا بحال وقت انجامشان را نداشته اي انجام دهي. يكي سرو سامان دادن به هارد ديسك اين كامپيوتر همراهم است .پر شده از فايلهاي بي خودي موزيك و فيلم و غيره. براي اينكه از شر فيلم ها خلاص شوم مجبور شده در يك شب سه فيلم ببينم. اولينش مصائب مسيح بود كه بد جوري كاتوليك بودنش توي ذوق ميزد. مريم به رعايت سنت كاتوليك در تمام صحنه ها حضور داشت. در حالي كه در تمام انجيلها در ساعات پاياني تثليب نام مريم فقط چند بار آن هم در تپه جلجتا آمده است. مشكل نمايش شيطان هنوز باقي ست. فيلم در نشان دادن خشونت روا شده بر ميسح زياده روي ميكند و در صحنه شكنجه مسيح حداقل بيست ليتر خون روي زمين ميريزد در حالي كه مسيح با جثه عادي اش حداكثر چهار ليتر خون ندارد . اينجور آرنولد سازي از مسيح را دوست ندارم. اگر چه با آن شكنجه كه ديدم آرنولد هم راهي بخش فوريت هاي پزشكي ميشد اما مسيح گيبسون تازه صليب چندين كيلويي را بر دوش ميكشد. علي رغم انكار گيبسون ضديت با يهود از درو ديوار فيلم ميبارد. يهوديان بشدت نامتعادل ، غير منطقي و هيستريك تصوير شده اند. درعوض پنطس پيلاتس و ساير سران حكومت اشغالگر رم تا حدود زيادي مبرا از سبوعيت و حتي دلرحم هستند. شايد اين به اين دليل باشد كه چند قرن بعد روم يكانه مقر رهبريت كليساي مسيحي ميشود و تنها در قرن شانزده و با قيام لوتر درآلمان است كه تقدس كاتوليكي مورد تعرض خردورزان قرار ميگيرد. نكته جالب فيلم استفاده از زبان مرده آرامي در ديالوگهاست. جدا از اينكه انگيزه گيبسن وفاداري به زبان انجيل بوده يا تنها ساختن فيلم متفاوت براي هاليوود ، پيداكردن بازيگراني كه بتوانند به اين زبان ديالوگهايشان را ادا كنند كار جالبي ست. شايد به همين دليل است كه ديالوگها حداقل شده و جملات كوتاه و بريده اي در سراسر فيلم گفته ميشود.



فيلم پراز گاف است. يكي از سربازان رومي ساعت مچي به دست دارد. بوم صدا برداري چند جاي فيلم در كادر است. در اورشليم آن زمان شتر دوكوهانه آمريكايي رفت و آمد ميكند .گريم مسيح پراغراق و غير واقعي ست و....من به جاي اين فيلم ، فيلم انجيل به روايت متي ساخته پائولو پازوليني يا آخرين وسوسه مسيح ساخته مارتين اسكوريزي را توصيه ميكنم . اولين فيلم را موسيقي آسماني باخ با آن آرياهاي زيبايش همراهي ميكند و در اوج روايت تصويري شما را همراه عيسي بر صليب ميكشد. دومي اثر ديگرگونه است بر مبناي كتابي به همين نام از كازانتاكيس است با موسيقي غني ساخته پيتر گبريل و بازي درخشان ويليام دافو ...

... درعوض فيلم آخرين سامورايي ساخته ادوارد زويك خيلي به دلم نشست. بازي تام كروز عالي بود و كارگرداني درخشان زويك كه بشدت تحت تاثير كاگه موشاي كورساوا در هدايت سياه لشكر قرارگرفته بود ارزش بيدار ماندن تا ساعت سه صبح را داشت. اثر جنگي و در عين حال لطيف و مقدس ساختن آسان نيست. فلسفه بي كينه كشتن و كشته شده و چون يك جنگاور با پديده مرگ برخورد كردن برايم تازگي داشت . ديدن اين فيلم را كه خون و شكوفه را در كنار هم تقديس كرده به همه توصيه ميكنم...