۱۳۸۳ مهر ۱۲, یکشنبه

ني لبک

آفتابی را بر خواهم چيد
که ژرفنای فروتن خويش را
يارای ديد بتواند داد
يا
گودال گور خويش را از خويش و خاک پر می کنم
که هيچم از اين دو به نيست

هراسناک
بر چنگال خيس عطش
به تمامی
می کوبم
تا بلکه قطره ای
من از خويش
خيس می شوم
نه از تعرق بيرون
و خراش های خامشی رد ناخن های شهوت نيست
سترگ و زخمينه راهی بيش است
گلوگاه فرو فرياد را خفتن
از فرو خفتن خويش
چرکينه بسته است
تا نای ِ‌بی آواز ني لبکی باشد برای رهيدن ...