۱۳۸۲ شهریور ۹, یکشنبه

تقدیس

لبخند زلالت روح چشمه های بهاریست
و دستانت تقدیس میکند بلوغ سبز بیشه را
آسمانی هستی
چونان زهدان مریم
و بخشایشت طعنه بر محبت ماشیح میزند
آن زمان که بر چلیپایش دزدی را بخشید
و بر جامه اش قرعه انداختند
و شرابی نه شیرین به کامش کردند

می تابی چون برف بر تن دی ماه
افسوس
دیگر جوانه ای برای بهارنماده
شاید بهاری دیگر ببینمت
گیسو افشاده بر خنکای خاک
دیگر بهاری...
دیگر عمری...
شاید...