۱۳۸۲ آبان ۱, پنجشنبه

شکرانه...

خدا را شکر
تکه ای نسوخته از اين چتر
هنوز نم نمی دهد
اگر؛ لبخندی بيايد به شدت اشکي
آن را هم
سنگفرش می کنم
خدا را شکر
می گويند شبانه ای پيش از مرگ
اتاقی از زمين
سهم من خواهد بود؛
در آن شب
زمستانی خواهد اويخت
و برفی تبدار
به روی من واتاق
خواهد ريخت
زنی در تنهايي آخر
سهيم خواهد شد
و درست پيش از ميانه ی آغوش
به کنار در خواهد گريخت
و در آستانه برايم
دعای چهل حوری
خواهد خواند...

باکی نيست
خداحافظی ها
طمعکار نيستند
مثل تمام شبانه های پيش از مرگ
خدا را شکر
از اين چتر
و از بارانی از غبارکه می بارد
و مرا به ميهمانی آسمان مي برد...